صدراصدرا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

صدرا نفس مامان و بابا

شب، تنهایی، سکوت و فرشته کوچک من

امشب تونستم وبلاگت به روز کنم چون فرشته کوچولو من ساعت 9 شب خوابید و این فرصت به مامانش داد که بتونه برگی از دفتر خاطرات فرشته کوچکش رو پر کنه.چقدر از این که این وبلاگ برات درست کردم خوشحالم چون وقتی خاطرات چند ماه پیشت خوندم کلی ذوق کردم با اینکه هنوز مدت طولانی نگذشته ولی خوندن مطالب وبلاگت برام جالب بود امیدوارم بتونم برا همیشه وبلاگت زنده نگه دارم و از خوندن مطالب گذشته اشک شوق تو چشمام برق بزنه.صدرای مامان الان آروم کنارم خوابیدی پسرم این بدون که مامان و بابا خیلی خیلی دوست دارن. ...
20 اسفند 1391

اولین غلت زندگی بدون کمک

امروز بعد از تمیز کردن خونه میخواستیم بریم خونه مامان فریده که شب بابایی از مشهد بیاد و بریم بجنورد، تازه از خواب بیدار شده بودی ،ساکت گذاشتم رو تخت و اومدم سمت دراور که لباسات جمع کنم یه دفه متوجه شدم که داری تلاش میکنی خودت به ساکت برسونی و بدون کمک غلت زدی اما دستت زیر بدنت مونده بود و نمیتونستی آزادش کنی خیلی ذوق کردم و سریع دوربین برداشتم و ازت فیلم گرفتم اینم یه عکس بعد از غلت زدن که در حال تلاش برای برگشتن به پشت هستی.بووووووووسسسسسسس ...
16 اسفند 1391
1